
اخوانالمسلمين و شيعه- بخش دوم و پایانی
شيعه و رهبري اخوان
25 سال پيش، که به علت اشتغال در سفارت ايران در «واتيکان»، مقيم «ايتاليا» شده بودم، مهندس يوسف ندا، مسئول تنظيم بينالمللي اخوان، از «لوگانو» زنگ زد که مرشد عام اخوان، شيخ عمر التلمساني، مريض شده و براي معالجه از «قاهره» به آن شهر منتقل شده است.
با قطار عازم «لوگانو» شدم که منطقهاي بين ايتاليا و سويس است و به علت شرايط خاص اقتصادي و عدم دريافت ماليات از بازرگانان، محل تجمع عدهاي از تجار بلاد مختلف عربي و اسلامي هم شده است.
در بيمارستان «لوگانو» به ديدار شيخ رفتم با «سرم» وصل شده در دست، از ما استقبال نمود و از اوضاع ايران و موفقيت انقلاب و ضرورت وحدت مسلمانان شيعه و سني، سخناني گفت که متن عربي آن گفتگوها، پس از استخراج از نوار، از طرف مرکز فرهنگي ما در ايتاليا چاپ و در سطح وسيعي توزيع گرديد که تأثير خاصي در افکار عمومي اهل سنت داشت.
ترجمه فارسي آن گفتگو بعد از مراجعت به ايران، در روزنامه «اطلاعات» منتشر شد که مورد توجه علاقه مندان به «تقريب بين مذاهب اسلامي» قرار گرفت.
شيخ علاوه بر آن گفتارها، در خاطرات خود ـ ذکريات لامذکرات ـ چاپ قاهره هم باز به اين مسائل وحدتآفرين پرداخته و از قول شهيد شيخ حسن البنا مطالبي نقل کرده است که ترجمه خلاصه آن، به تناسب مسائل روز و حوادث بلاد عربي و اسلامي، در اينجا نقل ميشود:
15 شعبان، سيدهادي خسروشاهي
شيخ عمرالتلمساني سومين مرشد اخوان، ديدگاه شهيد شيخ حسن البنا مؤسس و نخستين مرشد اخوانالمسلمين را درباره شيعه و سني چنين بيان ميکند: «امام البنا ـ رضوانالله عليه ـ توجه خاصي براي ايجاد وحدت اسلامي داشت و اخوانالمسلمين در گذشته و امروز، و در آينده نيز در راه اين وحدت خواهند کوشيد، ولو اينکه در اين هدف بزرگ، دچار مشکلاتي بشوند.
مسلمانان طبق نص صريح قرآن امت واحدي هستند: «وان هذه امتکم، امه واحده». من به خاطر دارم که در سالهاي 40 م آقاي قمي ـ که يک عالم شيعي بود ـ در ساختمان مرکزي اخوان، به عنوان ميهمان اقامت داشت و در آن هنگام امام شهيد، بهطور جدي در راه تقريب بين مذاهب اسلامي ميکوشيد تا دشمنان نتوانند از دوري و جدايي مسلمانان سوءاستفاده کرده و وحدت امت اسلامي را از بين ببرند.
روزي از امام درباره مسئله اختلاف بين شيعه و سني سؤال کرديم. ايشان ما را از ورود در اين قبيل مسائل منع کرد و گفت که مسلمانان نبايد خود را با اين قبيل مسائل مشغول کنند و بايد متوجه باشند که دشمنان اسلام، از اين قبيل مسائل براي آتشافروزي و ايجاد فتنه بهره ميگيرند!
به حضرت ايشان گفتيم: ما از روي تعصب و يا براي گسترش دامنه اختلاف بين مسلمانان، اين موضوع را مطرح نکرديم، بلکه هدف ما آگاهي از حقيقت است؛ چون مطالبي که در کتابها درباره شيعه و سني مطرح هست، قابل شمارش نيست و ما بهطور طبيعي نميتوانيم به بررسي و تحقيق درباره اين کتابها و منابع بپردازيم؟!
امام حسن البنا ـ رضوانالله عليه ـ فرمود: بدانيد که اهل سنت و شيعه همگي مسلماناند و کلمه توحيد: لاالهالاالله، و اشهد ان محمد رسولالله، همه آنان را گرد هم ميآورد و در اين اصل اساسي عقيدتي، شيعه و سني يکسان اند و به هم ميرسند؛ اما اختلاف در ميان اين دو جناح، در فروع و در مسائلي است که ميتوانيم آنها را هم به هم نزديک کنيم.
پرسيديم: ميتوانيد نمونهاي ذکر کنيد؟
امام گفت: شيعه نيز مانند مذاهب چهارگانه اهل سنت، داراي فرقههاي گوناگوني است؛ مثلاً شيعه اماميه، مسئله امامت را يک امر ضروري در اسلام ميدانند که حتماً بايد تحقق يابد، براي اينکه امام حافظ شريعت است و سخن او درباره احکام شرعي، کلمه فصل و حکم نهايي است و اطاعت وي بهطور مطلق، واجب است.
در بعضي مسائل فقهي هم اختلاف هست که ميتوان آنها را برطرف کرد؛ مانند مسأله ازدواج موقت و يا تعداد همسران در نزد بعضي از فرق شيعه و امثال اينها، که ما نبايد اينها را وسيلهاي براي جدايي بين اهل سنت و شيعه قرار دهيم، بلکه بايد توجه داشته باشيم که هر دو مذهب، صدها سال درکنار همديگر و بدون هيچگونه برخوردي ـ مگر در کتابها و نوشتهجات ـ با يکديگر مشکلي نداشتهاند و باز ميدانيم که امامان و پيشوايان شيعه آثار بسياري از خود به يادگار گذاشتهاند که در واقع ثروت گرانبهايي در کتابخانههاي مسلمانان است.
تا اينجا سخن از امام شهيد حسن البناست و من هم عقيده دارم خبر دنيا و آخرت، در آن است که ما هرگز دنبال اموري که موجب اختلاف بين شيعه و سني ميگردد، نرويم؛ زيرا که اين، هدف مهم دشمنان اسلام است.»براي توضيح بيشتر در اين زمينه به کتاب اين جانب: «زندگي و مبارزه نواب صفوي» بخش سفر به مصر، چاپ موسسه اطلاعات، مراجعه شود.
***
مقدمه : مهندس يوسف ندا از اعضاي کادر مرکزي اخوانالمسلمين مصر، پس از حوادث سرکوب اخوان توسط عبدالناصر پس از سال 1954 م به علت محکوميت به اعدام، توانست با سوار شدن مخفيانه بر يک کشتي باري که از کانال سوئز عبور ميکرده، از «قاهره» فرار کند و در يکي از بنادر عربي کشورهاي حوزه خليجفارس پياده شود...
پس از مدتها آوارگي و سختيهاي بسيار، توانست به اروپا برود و با توجه به تخصصهايي که داشت، به امر تجارت و واردات و صادرات از کشورهاي عربي ـ اسلامي بپردازد.
يوسف ندا پس از مدتي تلاش صاحب ثروت و سرمايه شد؛ ولي هدف را فراموش نکرد و همزمان به سازماندهي تشکيلات اخوان در خارج از مصر پرداخت و توانست با هدايت مرشد عام و مکتب ارشاد اخوان در قاهره، «سازمان بينالمللي اخوان» ـ التنظيم الدولي ـ را سامان بخشد و روابط بين اخوان و رهبري حرکتهاي اسلامي معاصر در جهان اسلام را توسعه دهد و به موازات آنها، به دفاع از حقوق پايمال شده هزاران اخواني زنداني شده در مصر و بعضي ديگر از بلاد عربي بپردازد و در اين راستا از هيچ تلاش و کوششي دريغ نورزد.
چند روزي که در لوگانو در منزل يوسف ندا و در کنار شيخ تلمساني بودم، وفاداري او را به مکتب اخوان و پيروي کامل از دستورات رهبري ـ مرشد عام ـ را به عيان ديدم. او در همين رابطه و با توجه به رهنمودهاي شهيد حسنالبنا و شيخ تلمساني، به نشر انديشه تقريب بين مذاهب اسلامي و رفع اشکالات از ذهن برادران اهل سنت درباره عقايد شيعه پرداخت و در اين راه، حتي با شيخ يوسف قرضاوي که از همکاران و ياران قديمي او بود، اختلاف پيدا کرد؛ چرا که متأسفانه شيخ قرضاوي از راه اعتدال در رشد و همانطور که در شماره قبل اشاره کرديم، حتي به مبارزه علني عليه آنچه او آن را «تبشير شيعي» ميناميد برخاست و موجب تأسف اهل خرد گرديد؛ اما يوسف ندا در اين يادداشت، ضمن اداي احترام به شيخ قرضاوي، منطق او را در تبليغ عليه شيعه نميپذيرد و از آن انتقاد ميکند.
يوسف ندا توانسته بود با استفاده از شرايط موجود در لوگانو «بانک تقوا» ـ بنک التقوي ـ را با همکاري شيخ يوسف قرضاوي که از سهامداران عمده بانک شده بود، تأسيس کند و امور شرعي بانک بدون رباي تقوا، زير نظر شيخ قرضاوي و شيخ قرهداغي (معاون قرضاوي) اداره ميشد.
يوسف ندا پس از حوادث 11 سپتامبر، به اتهام واهي «کمک مالي به القاعده» تحت تعقيب قرار گرفت و به علت فشارهاي پليس آمريکا، فعاليتهاي بازرگاني وي متوقف گرديد و بانک تقوا نيز به ورشکستگي کشيده شد و خود و اين بار در غرب حقوق بشري و آزادي ـ به دادگاه رفت!
يوسف ندا عليرغم تبرئه در دادگاههاي ايتاليا و سوئيس، از اتهام پليس آمريکا، همچنان از هفت سال پيش «ممنوع الخروج» است و تحت اقامت اجباري قرار دارد.
ترجمه بخش دوم يادداشتهاي يوسف ندا را در پاسخ به کساني که پس از نشر مقاله «شيعه و اخوانالمسلمين» در سايتهاي «اسلام اون لاين» و «الفجرالثقاني» و «اخوان اون لاين» تاختهاند و يکي از آنان به نام «دکتر محمود غزلان» عضو مکتب الارشاد است، در اينجا ميخوانيد خداوند يوسف ندا و برادران همفکر او در مصر را، از زندان طواغيت و مزدوران آن رها بخشد.
سيدهادي خسروشاهي
تهران: نيمه شعبان 1430 هـ
16/5/88
رابطة من با قرضاوي و موضوع ايران
در بحث پيشين، مطالبي به صورت خلاصه و متمرکز درباره شيعه ارائه شد و علاقمندان آگاهي بيشتر، به کتابهاي فقه و تاريخ ـ نه تأليفات شيوخ سلطانهاي ناپاک و شيطاني ارجاع داده شدند و البته نبايد به اطلاعاتي ناقصي اکتفا شود که به انحراف و مسمومسازي افکار و باورها راه ميبرد. برخي پنداشتهاند که من در دام «خوشگماني» گرفتار آمدهام و ناتوانم از گوش دادن به دانشمندان و فرهيختگان وابسته به اخوان يا مستقل، مانند دکتر يوسف قرضاوي که گويا او نيز مانند من، «خوش گمان» بوده ولي بعد بيدار شده و طي مقالات آتشين خود، نقشههاي شيعيان را در دنيا برملا ساخته است.
ميزان آشنايي من با دکتر قرضاوي و احترامي که براي او و علم و عمق نگاه او دارم، بر هر آشنا و غريبهاي آشکار است. ايشان از مهمترين پيشواياني بود که من از نظراتش در دين و دنياي خود پيروي کردم و حتي در زندگي خانوادگي و اقتصادي خويش نيز از او پيروي نمودم. با اين حال حق من است که در بعضي از مسائل با او مخالف بوده و در زمينهاي که اطلاعات و تخصص دارم، ديدگاه خاص خود را داشته باشم. از اين دست ميتوان به موضوع «شيعه و ايران» اشاره کرد. دکتر قرضاوي خود ميداند که اين اختلاف ديدگاه، از علاقه و محبت و احترام من نسبت به او نميکاهد و او همان دکتر قرضاوي است که دانش و بينش او، حشرات موذي به نام «سلفي»ها را تار و مار کرد و در مقابل آنان هم هجوم به او و تخريبش را عبادت شمردند و داناترين آنها بيش از دو يا سه کتاب نخواندهاند و با اين حال، چنان ادعاي فرهيختگي ميکنند که قصد عبور از کوه دانش قرضاوي را دارند.
چندين بار تکرار کردم که گفتههايم، انديشهها و باورهايي بود که در مکتب اخوان و ميان اخوان، با آنها آشنا شدم و با آنها زيستم. اخوان هيچ کسي را ملزم به پذيرش انديشه خويش نکرد؛ بلکه دامنه نگاه خود را با تسامح بر تمام کساني گسترش داد که با آنان همراهي کردند و تمايل داشتند جزو آنان باشند، ولي خواهان پايبندي به آداب و رسوم ايل و طايفه خود بودند. آداب و رسومي که شايد با اصول و باورهاي اخوان متفاوت بود البته تعارضي با شرع اسلام نداشت و به عنوان نمونه، به حجاب زنان اشاره کردم. اکنون حتي با مسامحه نميتوانم بپذيريم که کسي با مطالعه سطحي کتابهايي مسموم، يا شنيدن قطعههاي گزينش شده از سخنرانيها در راديو و تلويزيون، بخواهد بر اطلاعات من درباره شيعه و ايران بيفزايد! چه آنکه من از سال 1978 به مدت نزديک به سي سال مسئول پرونده ايران بودم و زمان فراواني را در تهران، قم، کرمانشاه، يزد، اصفهان، بلوچستان، خوزستان، آبادان گذراندم و با شخصيتهاي شيعي در پاکستان، آمريکا، انگلستان، سعودي و ايران که برخي شخصيتهاي سياسي در بالاترين درجههاي هرم ديني و سياسي و وزيران و تاجران سرشناس نيز در ميان آنها بودند، ملاقات کردم و با بسياري از روحانيون شيعه و آيات عظام بحث کردم و در حسينيهها و دستجات عزاداري حاضر شدم و حتي در جلسات «بيداري و اصلاح» در پادگانها نيز شرکت کردم.
از تأليفات شيعي ناآگاه نيستم و به عنوان نمونه برخي از آخرين کتابهايي که مطالعه کردهام، عبارتند از: دو جلد «اصول کافي» و پنج جلد فروع آن، «الصياغة الجديدة» تأليف آيتالله شيباني، «الفقه و السياسة» تأليف آيتالله شيرازي، «ولايت فقيه» تأليف آيتالله منتظري، «المراجعات» تأليف آيتالله اشرفالدين موسوي، «فقهالمذاهب الخمسة» تأليف علامه شيخ محمدجواد مغنيه و بسياري ديگر. ميان من و بسياري از شيعيان، رابطه دوستي و برادري اسلامي شکل گرفته و همچنان پاي برجاست و با وجود آن که از نوامبر 2001 ميلادي تاکنون در بازداشت خانگي به سر ميبرم، با اين حال همواره احوالشان را جويا هستم. و بعضي از آنها هم تلفني جوياي احوال من شدهاند. بر همين اساس است که ميگويم عقيدهام نسبت به شيعه با انديشه و تدبر و به صورت مستقيم حاصل شده است و از زبان کسي نشنيدهام؛ با اين حال نوجواني تازه از راه رسيده ميپرسد: آيا چيزي خوانده يا شنيدهاي؟!
ادعا نميکنم که در مطالعه آثار شيعيان و يا گفتگوهايم با آنان و بازديد از اجتماعاتشان، به مواردي خلاف باورها و اعتقاداتم يا نمونههاي از غلو برخورد نکرده باشم؛ ليکن بر اين موضوع پافشاري ميکنم که اختلاف ما با جريان غالب تشيع، تنها در فروع دين است نه در اصول. لازم است دينگرايان تازهوارد پيش از آنکه طوطيوار، سخناني کمعمق و سطحي را تکرار کنند و به رغم ناداني خويش، کتابهايي در موضوع «اصطلاحات فقهي» تأليف کنند، از صاحبنظران در مورد اصول و فروع دين بپرسند تا بدانند که اختلاف در فروع دين باعث کفر و خروج از امت اسلام نميشود.
اين گروه سطحينگر ميپرسند چه کسي در ميان امت گسترده محمد(ص) جرأت ميکند نقاب و روبند را افراط و غيرضروري بخواند؟ هرچند اين نظر وجود دارد؛ ولي من چنين ادعايي نکردم. تنها سخنم اين بود که فرهنگ و عقايد ما، پوشيده نبودن مچ دستها و صورت زن با حجاب را مجاز ميداند. آيا اين گروه ميتوانند مرا که به لزوم استفاده از نقاب امر نکردم يا زن مسلماني را که بدون استفاه از نقاب، حجاب کاملي داشته و صورت و دستهايش را نپوشانده، خارج از دين اسلام بدانند؟ سخناني را به من نسبت ميدهند که نگفتهام؛ سپس بر پايه همين شايعهها بر من هجوم ميآورند. موضوع اصلي بحث را پنهان ميکنند و موضوع ديگري را مطرح ميکنند و در دفاع از موضوع خودساخته، فهم و درک فقهي خويش را بر امت محمد تعميم ميدهند.
معترض ديگري چنين اظهار ميکند که وقتي ناموس شخصي در ملأعام هتکحرمت ميشود، با هر کسي که درباره ناموسش سخن گويد، دشمني خواهد کرد؛ حال اگر امالمؤمنين که ناموس همه مسلمانان است، از سوي گروهي هتکحرمت شود که يوسف ندا آنها را ميانهرو ميخواند، در اين حال چه بايد کرد؟
طبيعي است که اين معترض خشمگين گردد و براي دفاع از ناموس خود و ناموس تمام زنان و مردان مؤمن که از ناموس خويش محترمتر است، به پا خيزد؛ وليکن حق دارد مرتکب چنين گناه و خطايي را به کفر و خروج از امت محمد متهم کند و هر گناهاري کافر نيست. تکفير بس است. تمام دينداران از رفتارهاي اين گروه تکفيري به ستوه آمدهاند که دين خدا و زندگي مسلمانان و غيرمسلمانان را تباه کردهاند.
فردي ديگر از سخنان آقاي ناطقنوري مبني بر اينکه بحرين روزگاري جزو خاک ايران بود، دستاويزي ساخته تا موضوع رابطه اهل سنت و شيعه را به موضوع ناطقنوري و ايران و يا ايران و بحرين تبديل کند. آيا ما نيز همگام با او شده و سخن از رابطه ايران و حماس برانيم؟ يا اينکه با خاموشي و «سلام» از کنارش بگذريم؟
همچنين افرادي گفتهاند اگر تلاشمان براي وحدت به ثمر رسيد و مخالفت در نشر مذهب تشيع کنار گذاشته شد، در اين صورت مجبور خواهيم بود جهت دفاع از بزرگان اهل سنت در برابر اتهام جانبداري ناآگاهانه از مذهبي ديگر، به شرح و توجيه بخش زيادي از نوشتههاي گذشتگان بپردازيم.
بايد به اين افراد گفت: ايست! مگر شما کي هستيد؟ اشتباه حتي اگر اشتباه خوانده شود، نميتواند توجيه کننده اشتباه ديگر باشد.
فرهنگ اخواني و مذهب شيعي
اين گونه برخوردهاي تند و تهديدآميز خارج از فرهنگ اخوان است. اخوانالمسلمين هرگاه با فتنه و آشوبي برخورد کند، در راه آرام ساختن و نه افروختن آن گام برميدارد. اين سخنان الهي الگوي رفتاري اخوان را تشکيل ميدهند که: «با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت دعوت کن.» (نحل/125) و «با آنان به [شيوهاي] که نيکوتر است، مجادله نماي.» (نحل/125) و «و با مردم [به زبان] خوش سخن بگوييد.» (بقره/83) و « با مردم سخني نرم گوييد.» (طه/44)
شخصي ديگر گفته است که يوسف ندا نافرمان شده و از مذهب شيعه دفاع کرده است و تمام ايرادهايي را که دانشمندان اهل سنت از شيعيان گرفتهاند، انکار کرده است. گويا به پذيرش تشيع تبليغ ميکند يا لااقل فرقي ميان آن و مذاهب اهل سنت قائل نميشود و از سوي ديگر تکفير و سب صحابه بزرگ پيامبر را به بعضي از شيعيان نسبت ميدهد که به اين ترتيب در تناقضي گرفتار آمده است! ابتدا بايد بگويم که من تمام آنچه را دانشمندان اهل سنت جمع آوردهاند، انکار نميکنم، مگر آنکه از نظر مدعي اين سخن، فهم و درک او مصداق تمام دانشمندان اهل سنت باشد.
همچنين نميدانم چگونه بيان واقعيت، گرفتاري در تناقض است. به نظر ميرسد موضوع بحث عوض گشته و بحث جديدي ايجاد شده است و در دفاع از اين موضوع جديد، مرا به انکار تمام دستاوردهاي دانشمندان اهل سنت متهم ميکنند و يا اينکه مدعي ميشوند من به تشيع دعوت ميکنم، يا لااقل فرقي ميان آن و مذاهب سني نميگذارم. اين روش، الگوبرداري کاملي از جريان بيريشه و سطحينگر تکفيريهاست که ابتدا با دروغپردازي و تهمتسازي، سخني را به شخصي بيگناه نسبت ميدهند و سپس او را به اتهام مخالفت با اجماع علما، کافر و خارج از امت اسلام ميخوانند.
لازم است پرسشي را در مورد حديث شريفي مطرح کنم که در بحث قبلي آن را نقل کردم و در آن، جبرئيل(ع) اسلام و ايمان و احسان را براي مسلمانان شرح داد. آيا طبق آن حديث، شيعيان جزو اين گروهها قرار ميگيرند يا دوستان تکفيري ما کليدهاي ديگري دارند که پيامبر اسلام(ص) تعيين کرده و جبرئيل نيز تأييد نموده است و هرکه را بخواهند وارد عرصه اسلام و ايمان و احسان کرده و هرکه را نخواهند از آن خارج ميکنند؟!
و آيا کسي که با آگاهي و بينش به سوي خدا ميخواند، نميتواند فرق ميان گناه و کفر را تشخيص دهد و يا از نگاهي ديگر، نميتواند فرق ميدان گناه در توهين و سب اصحاب پاک پيامبر – خداوند از آنان راضي باشد – و خروج از امت پيامبر را تشخيص دهد؟
و آيا براي مسلمانان شايستهتر نيست که به توضيح اصول دين و رد شبهات بپردازند يا اينکه اين کار همانگونه که برخي پنداشتهاند، باعث تزلزل و نابودي شبهات و جمع شدن بسياري از اهل سنت ميشود؟ و آيا بر ماست که حق را فرياد زنيم که آن را نابود کنيم و آيا بايد اسلام را شناخت و ترويج کرد يا آنکه با جريان رايج حرکت نمود؟
اطلاعات و کتابهاي دينيِ مجاز! و ناقص و انتشارِ اطلاعاتِ سياسيِ هدايت شده و مغرضانه و هجوم مستمر و نابکارانهاي که بر مهمترين جمعيت شناخته شده اسلامي در عصر جديد صورت ميگيرد، همه اينها مجالي را براي تغيير شيميايي در ترکيب ژنتيکي اخوانالمسلمين و يا وارد ساختن سلولهاي فاسد در بدنه پاک اين جمعيت باي نگذاشته است. شگفت آنکه تصور ميشود برخي از دهها شرح و گزارش ناقص ارائه شده، - درباره مطلب من- جامع و کامل بوده و بيانگر انديشه و فرهنگ ميليونها نفر از وابستگان اخوان در تمام جهان است! بايد به اين دوستان بگوييم که اين گونه راه به منزل نميبرند.
من ادعاي نظريهپردازي يا پيشوايي فکري و يا مقام و درجهاي کوچک يا بزرگ در دانش فقه يا رهبري جمعيت اخوان ندارم و هيچ کدام از اينها جزو تخصص يا فعاليتها يا وظايف من نبوده است؛ بلکه از تجربه شصت ساله خود با گروه اخوان، در نمايندگيها و کادر اداري جمعيت، در گردانها يا گروههاي نظامي و اردوگاهها، در تجمعات و تظاهرات و راهپيماييهاي سياسي، در بازداشتگاهها و زندانها، در کارهاي خيريه و خدمات اجتماعي، در سياستگذاريهاي منطقهاي و يا بينالمللي، و در اقتصاد و صنعت و تجارت و بانکداري و در تمام زمينههاي فعاليت اخوانالمسلمين، سخن ميگويد. فعاليتهاي گسترده اخوان با گرايشي ديني در اين عرصهها متفاوت، منجر به بازداشت و زنداني و اعدام شدنِ بسياري از رهبران و فعالان آنها شد و تمام اين ضربهها و زخمها را در مسير دعوت به راه خدا، از پيش ميدانستند و پذيرفته بودند. از خداوند متعال براي هرآن که به مصايبِ اين مسير رضايت داد، طلب آرامش و سلامتي ميکنيم و آزادي تمام زندانيان اين راه را خواستاريم. همانا خداوند بزرگ است و شايسته ستايش. الله اکبر و لله الحمد.
توضيح:
مهندس يوسف ندا سرپرست سابق روابط بينالملل اخوانالمسلمين، در پاسخ به دکتر محمود غزلان عضو مکتب الارشاد که به پاسخگويي بر مقاله يوسف ندا درباره «شيعه و اخوان» پرداخته بود، پيامي فرستاده است.
روزنامه «المصري اليوم» چاپ قاهره ميگويد مطلب منتشر شده از يوسف ندا، منطقي و عقلاني و به دور از الفاظ تندي بود که غزلان در پاسخ به او آنها به کار برده است.
يوسف ندا ميگويد که سخن من از شيعه ناشي از باور شرعي و تاريخي و فقهي و سياسي من است و عليرغم اختلافنظر با شيعه در بعضي امور و آداب و رسوم، هرگز نميتوانم آنان را تکفير کنم و دور از اسلام بنامم و به بهانه اينکه گويا شيعيان از راه «تقيّه» حرفهاي تقريبي و وحدتطلبانه ميزنند، نميتوان دستور قرآن را که همه بايد برادراني باشيم، ناديده بگيريم و از راه راست منحرف شويم.
البته به خاطر داريم که نظام مصري و نويسندگان و مطبوعات مصر، پس از حوادث کمک حزبالله به مردم مسلمان غزه از طريق مصر، به شدت و به مقياس وسيعي عليه شيعه به تبليغ پرداختهاند، بويژه که انتقادهاي تند و گزنده سيدحسن نصرالله عليه رژيم مصر در رابطه با موضوع ناجوانمردانه آن در تجاوز اسرائيل به غزه وقتي قتل عام مردم آن و حتي نوعي همکاري با آن موجب بحرانيتر شدن روابط بين حزبالله و رژيم مصر گرديد.
اينک پيام يوسف ندا: برادر فرهيختهام دکتر غزلان و تمام برادراني که بر جستارهاي پيشينم اعتراض کردند!
شايد از دريافت اين نامه از سوي من شگفتزده شوي؛ به ويژه پس از آنچه درباره من – هنگام بحث و نظر در موضوعي- گفتي که در آن ديدگاهي مخالف يکديگر داريم.
ميدانم که به گونهاي تند و گزنده درباره گروهي صحبت کرده و ميکنم که خود را اصولگرايانِ (سلفيان) معاصر نام نهادهاند و دينداران پيش از بيدينان از تنگانديشي و کافرخواني آنان در فشار و سختي هستند. نقد انديشه از سلفيگري به اين معنا نيست که از منبع دانش زلال و بيغشِ پيشينيان سيراب نشويم و از آنان تجليل نکنيم و يا پيروي ننماييم، بلکه سخن من از جرياني است که در پشت اين نام پنهان شده و عقلگريزي و بيزاري از غير را در اين دين ترويج ميکند. اين جريان هرگونه انديشه و فکر مخالف يا خارج از درک و شناخت خويش را بدعت دين ترويج ميکند. اين جريان هرگونه انديشه و فکر مخالف يا خارج از درک و شناخت خويش را بدعت (نوآوري در دين) ميخواند و اينکه بدعتي گمراهي است و هر گمراني در آتش است، يا هر که ريشش کوتاه باشد و يا شلوار و پيراهنش بلند باشد، فاسق و گناهکار است. اگر کليدهاي بهشت در دستان آنان بود، بيترديد هيچ کس را راه نميدادند! يکي از پيشوايان آنان به شيوه خودشان برايم دعا کرد و گفته است: «خداوند يوسف ندا را هدايت کند و يا کمرش را بشکند!»
همچنين ميدانم سخنانم درباره شيعه و باورهاي قاطعم در عرصه شرع و تاريخ و فقه و سياست، در خلأ شکل نگرفته است و نسبت به اختلافاتي که ميان ما و آنها در زمينه انديشه و فرهنگ وجود دارد، بيتوجه و غافل نيستم؛ بلکه ادعا ميکنم به اين سبب نميتوان آنها را کافر و خارج از امت اسلام خواند.
شايد آنچه من در ميان اخوان ياد گرفتهام با آنچه تو شناخته و فرا گرفتهاي،تفاوت داشته باشد و اين موضوع، عيب و ايرادي به حساب نميآيد؛ چه، آنکه هر دويِ ما از نسلها و فرهنگهايي متفاوت و داراي تجربههاي مختلفي هستيم.
راههاي تعامل هر نسلي از نسلهاي بشر، تنها در زمينه ماديات نيست بلکه در مسائل روحاني و معنوي نيز هست و در اين زمينه تمام تمدنها با هرگونه فرهنگ و انديشهاي هر ميزاني از دانش و تجربه، باهم شباهت دارند. تفاوت نسلها در تعامل با مسائل معنوي به شکلهاي گوناگون از تفاوت در نحوه درک و شناخت آنان از مسائل معنوي، و تفاوت در پذيرش يا رد غير ماده، و تفاوت در پذيرش و ايجاد تغيير و نوآوري يا رد هرگونه تغيير، بروز مييابد. تربيت و همراهيِ من با اخوان نه تنها پيش از زماني بود که تو وارد اين عرصه شوي و شخصيتت در درون اخوان شکل گيرد، که حتي پيش از زماني بود که تو به دنيا آمده باشي! و اين همراهي و تربيتي من تا امروز همچنان ادامه داشته است.
پيش از اين بارها به صراحت و روشني گفتهام که من ادعاي نظريهپردازي يا پيشواييِ فکري و يا مقام و درجهاي کوچک يا بزرگ در دانش فقه يا رهبري جمعيت اخوان را ندارم و هيچ کدام از اينها جزو تخصص يا فعاليتها و يا وظايفم نبوده است؛ بلکه از تجربه شصت ساله خود با گروه اخوان ميگويم و عمري که با آنها سپري کردهام.
به طور قطع تجربه من با آنچه تو تازه در ميان اخوان تجربه کردهاي و از آنها دانستهاي، متفاوت بوده است و اين سخن به معناي آن نيست که شخصيت اخواني من برتر يا بدتر از تو است؛ تنها ميتوان گفت که ما با هم متفاوتيم و البته اخوانالمسلمين، انسانهايي چندبعدي هستند و نه قالبهايي سخت و تغييرناپذير! اين گونه نيست که هرکس به اخوان بپيوندد، در قالبِ فکريِ خاصي قرار ميگيرد که امکان تجديد و ابداع در آن نيست و تنها تکرار افراد قبلي است.
اسلام راه را بر خردورزي باز ميگذارد و بستن فضاي فکري را برنميتابد. اين سخن نيز به معنايِ آن نيست که باورهاي قديمي امکان پوستاندازي و نوسازي خويش را ندارند و يا باورها و رويکردهاي جديد، تجربههاي گذشته را در خود نگنجانده، آنها را تغيير و پيشرفت ندهند؛ چه آن که انسانها و گروههاي بشري، حلقههايِ زمانيِ به هم پيوستهاي هستند و جماعتها نيز...
اما متأسفانه تو که به زور خود را در اين بحث وارد کردهاي و بدون استناد به نص و دليلي شرعي و تنها با اشاره به ديدگاهها و آرايي نامستند به اعتراض برخاستهاي! لازم است بداني که اظهارنظر، حق تو است و هيچ کس نميتواند اين حق را از تو بگيرد؛ ليکن اين درست نيست که تو اختلافي موضوعي را به اختلافي شخصي تبديل کني و چنان در اين مسير گام برداري که نام مرا همراه با دشنام و اتهام به گناهکاري بر زبان بياوري. ولي من در ضمن بحثي موضوعي و بدون اين که نامي از تو بياورم، پاسخ تو را دادم. با اين حال دوباره در سخنرانيهايت از من نام برده و اتهامات گذشته را با دشنام و ناسزاگويي تکرار کردهاي و به ترتيب اصل موضوع در ميان دشنامها گم شد.
من آن هنگام که اولين جستار را نوشتم، سخنانم را از زبان جمعيت و انعکاس انديشههاي آنان اعلام نکردم؛ ولي آن را پيش از انتشار براي مرشد فرستادم و ايشان مواردي که موافق نظرش نبود، حذف کردم. همچنين از او خواستم که جستارم در سايت جمعيت منتشر شود و انضباط را مراعات کردم که خود را بدون اجازه مرجع و مرشد خويش، سخنگوي جمعيت نخوانده باشم.
هم اکنون نيز من همچنان بر اين باورم که بحث و گفتگوي عمومي درباره موضوعهاي شرعي، فکري و سياسي باعث بلوغ افکار و رشد همزمان استعداد نوسازي و نوآوري ميشود. نکات منفي اين رويکرد و حرکت رسانهاي مورد بررسي قرار گرفته است و به اين نتيجه رسيدهايم که هر قدر هم نکات منفي زياد باشند، با اين از بياطلاعي و تاريکي مطلق بهتر است.
اما ادعاي مخالفت سخنان من درباره شيعه با باورهاي جمعيت و اظهارات دکتر قَرَضاوي نادرست است. جنبش دکتر قَرَضاوي در راستاي انتشار مذهب در ميان اهل سنت صورت ميگرفت؛ اما به جز اين، چهکسي تمام گروههاي معاصر شيعه را به باورهاي غاليانه يا ادعاهاي کهنه و تاريخ مصرف گذشته بازخواست نمود و يا به بهانه «تقيه» براساس قصدها و نيتها حکم کرد؟! تمام اين ادعاها نادرست و مخالف دستورهايي است که ما را به بندگي خدا و برقراري رابطه برادري با يکديگر فرمان ميدهد. بر ماست که باورها و آيينهاي خويش را به گونهاي تغيير دهيم که ما را متحد کند و از پراکندگي باز دارد. در اين زمينه سخناني را از جناب مرشد عام و دکتر قَرَضاوي نقل ميکنم تا با ديدگاه ايشان آشنا شوي؛ همچنين به پاسخهاي شيخ حسن صفار اشاره ميکنم که از مهمترين شخصيتهاي شيعي در عربستانسعودي است.
در بيانيهاي که از سوي جمعيت اخوان در تاريخ 21/10/2006 در سايت رسمي اين جمعيت صادر شد، از زبان شيخ مرشد آمده است: نقاط مشترک ميان دو مذهب – شيعه و سني – چندين برابر موضوعهاي مورد اختلاف است. اختلاف ميان دو مذهب در هر مجالي که يافت شود، به اختلاف ديدگاهها و نحوه تفسير و تأويل نصوص برميگردد و اختلافي در اصول ايمان و ارکان اسلام وجود ندارد. بنابراين از لحاظ شرعي براي هيچ يک از طرفداران اين دو مذهب جايز نيست که ديگري را تکفير کند.
در بخش مسائل شرعي از بانک فتاواي سايت «اسلامآنلاين» در تاريخ 17/7/2006 به نقل از دکتر قَرَضاوي چنين آمده است:
از اصول مهم در گفتگو و تعامل ما با شيعه آن است که بر نقاط اشتراک تمرکز نموده و از موضوعهاي اختلافانگيز دوري کنيم؛ به ويژه آنکه بيشتر نقاط اشتراک و اتفاق در اموري اساسي است که دين بدون آنها استوار نميشود. برخلاف نقاط اختلاف که بيشتر آنها به مسائل فرعي برميگردد. از نقاط اشتراک ميان شيعه و سني ميتوان موارد زير را نمونه آورد:
1- همگان در ايمان به خداي متعال و روز جزا و ايمان به رسالت پيامبري حضرت محمد(ص) و اعتقاد به کتابهاي آسماني پيشين و تمامي پيامبران مشترک هستيم. و همچنين اعتقاد داريم که حضرتمحمد(ص) خاتم پيامبران بوده است و مبعوث شده تا پيامهاي آسماني را تمام کند. اين موارد پايههاي اساسي ايمان و ستونهاي دين است که همگي بر اعتقاد و باور به آنها همعقيده هستيم.
2- ايمان به قرآن کريم و باور به مصونيت آن از تحريف و آنچه ميان دو جلد قرآن قرار دارد، سخن خداوند است و هيچ يک از مسلمانان ـ چه شيعه و چه سني ـ با اين حقيقت مخالفتي ندارد.
3- التزام و پايبندي به اصول و ارکان عملي اسلام مانند شهادت و گواهي به يگانگي خداوند و پيامبريِ حضرت محمد(ص) و برپاييِ نماز و روزهداريِ ماه رمضان و رفتن به حج خانه خداوند که هر دو گروه ـ شيعه و سني ـ به اين اصول و فريضهها اعتقاد دارند و به آنها عمل ميکنند.
اما شيخ حسن صفار از مهمترين شخصيتهاي شيعه در عربستان سعودي در مصاحبهاي ميگويد: «بر اين باورم که مشکل شيعه و سني از اختلاف نظر در مورد صحابه نشأت نميگيرد؛ چه آنکه بدگويي از صحابه و کافرخوانيِ آنان، جزو برنامه روزانه شيعيان نيست و آنچه در مورد کتابهاي شيعه گفته شده، همگي درباره کتابهايي کهنه و قديمي است. با نگاهي به اعمال و رفتارهايِ کنونيِ شيعيان، اين حقيقت روشنتر ميشود. آيا شيعيان بحرين و لبنان، صحابه را دشنام ميدهند؟ يا حتي شيعيان عراق که از لحاظ سياسي و امنيتي مشکلاتي دارند، آيا دشنامي از آنان بر ضد صحابه شنيده شده است؟»
* دشنام و ناسزاگويي به صحابه شايد در مرکز آموزشي و پرورشي خصوصي شما صورت بگيرد؟
- مرا براساس يک احتمال بازخواست مکن. از چيزي بپرس که وجود دارد و آشکار است. توهين و دشنام عملي است که تاريخ مصرفش گذشته است. در برخي مراحل تاريخي، واکنشهايي از سوي شيعيان وجود داشته که اکنون ديگر وجود ندارد. ديگر چيزي بيشتر از اين توقع داريد؟
ديدگاه شيعيان درباره اصحاب پيامبر(ص)
* ديدگاه شما درباره شيخين که خداوند از آنان خشنود شود و خشنودشان گرداند، چيست؟
- ديدگاه شيعيان در موضوع امامت روشن و واضح است. آنان بر اين باورند که امامت بنا به تصريح حديث پيامبر(ص) حق حضرت علي عليهالسلام بوده. با اين حال تاريخ ميگويد امام علي که خداوند از او خشنود شود، با ابوبکر و عمر و عثمان بيعت کرد و در سايه خلافت آنان فعاليت نمود. بنابراين شايسته نيست که مورد توهين و بدگويي قرار گيرند. من نيز بدگويي را حرام ميدانم و بيشتر از اين نبايد از شيعيان توقع داشت. بنابراين ما باورهايي قطعي در موضوع امامت و خلافت و خلفا داريم و هيچ جرياني حق ندارد ديگران را به خاطر باورهاي قطعي و يقيني خويش محاکمه کند؛ البته اين حق را براي همگان ميپذيريم که باورهايشان بايد از توهين و بدگويي مصون بمانند. اهل سنت حق دارند که توهين شيعيان را به مقدسات خويش برنتابند؛ اما ديدگاههاي شخصي و دروني شيعه در مسائل پيرامونيشان به کسي ارتباطي ندارد.
به موضوع نوارهايي برميگردم که به آنها اشاره کردي و گفتي در آنها به صحابه توهين شده است. انسانِ خردمند هنگامي که به نواري گوش ميدهد، پيش از آنکه درباره مضمون آن تحقيق و بررسي کند، ادعاهاي آن را بر جامعهاي بزرگ تعميم نميدهد. آيا فردي از شيعيان حق دارد نظر نادرست يکي از اهل سنت را برهمه آنها تعميم دهد و بگويد اين نظر همة اهل سنت است؟
* از يک سو دانشمندان شيعه به صراحت اعلان ميکنند که به اين قرآن موجود در دستان مسلمانان باور دارند و هيچ قرآن ديگري نزد امام مهدي وجود ندارد و مصحف فاطمه و غير آن، جداي از قرآن است؛ اما از سوي ديگر کتابهاي حديثي و اعتقادي و تفسيري شيعه که امروزه نيز به چاپ ميرسند، آکنده از عباراتي است که دلالت بر تحريف قرآن و وارد آمدنِ زياده يا نقصاني در آن دارد و بر اين مسأله ادعاي اجماع ميکنند. چگونه ميتوان ميان اين دو رويکرد رابطه و سازگاري برقرار کرد؟
- بايد از سخن گفتن درباره تحريف يا عدم تحريف قرآن دست برداشت. دانشمندان شيعه نظر قاطعي در اين زمينه دارند و ادعاي تحريف قرآن، نظر شاذ و بيربطي است که به رواياتي غيرصحيح و غيرقابل قبول استناد دارد. قرآني که در ميان شيعيان تلاوت ميشود، همان قرآني است که در دستان اهل سنت است.
اما مصحف فاطمه، بخشي از قرآن و کلام خدا نيست؛ بلکه دعاها و يا تفسير آياتي از قرآن است که حضرت فاطمه آنها را از پدرش ميشنيده و در نسخهاي که داشت، يادداشت ميکرده است.
شيعيان در اين زمينه با صراحت صحبت کرده و نظرشان را دادهاند. هنگامي که از شيخ عبدالله منيع در اين موضوع پرسيده شد، پاسخ زيبايي داد: بايد از اين سخنان دست برداريم و لازم است اعتراف کنيم که شيعيان قرآني غير از آنچه که نزد ماست، ندارند و اين پاسخ همان سخني است که شيخقَرَضاوي گفته است...» (اين خلاصهاي از مصاحبه شيخ حسن صفار است). برادرم! اهداف متعددي در نگارش اين نامه بوده است.
هدف اول، توضيحِ مجدد اموري بود که از صورت ماجرا حذف شده بودند يا اينکه دوباره در آن نوشته بنگري و اگر احساس کردي که اشتباهي از تو سر زده است، از خداوند طلب بخشش نمايي. بدان که قلب من سرشار از گذشت و بخشش است.
دوم به ياد داشته باش که اين دعوت، ما را به رعايت اصول بحث موضوعي فراخواند و اينکه نبايد رابطه مودت و برادري را ميان هم بگسليم که اين رابطه مهمترين ويژگي ماست. سالهاي دراز و سفرهايي طولاني پيش روي توست و با برادرانت، چه کوچک و يا بزرگ، و چه عاقل و يا شتابزده، و چه مؤدب و يا نادان و بيادب گفتگو و تعامل خواهي داشت. اگر خواهان ثواب و تداوم در اين مسير هستي، تنها يک راه پيش روي توست و آن حکمت و موعظه حسنه است.
سوم اما درباره خود بايد بگويم که در سراشيبي عمر قرار گرفتهام و شايد شيطان ميان من و برادرم به زور فاصله انداخته باشد و با اين سخنان نميخواهم گناه خويش يا گناه تو را ناديده بگيرم و تو را در آنچه مرا خطاکار پنداشتهاي، عذر ميخواهم و از تو طلب بخشش و مغفرت ميکنم و اگر اين دو لطف را پذيرفتي، از تو انتظار دعا دارم.
انتهای پیام