(
امتیاز از
)

مروري بر زندگي مبارک امام رضا (ع)
صدای شیعه: امام ابوالحسن عليبن موسي(ع) ملقب به «رضا» امامهشتم از ائمه اثنيعشر(ع) و دهمين معصوم از چهاردهمعصوم (ع)، سال تولد آن حضرت را 148 و 153 گفتهاندو مشهور آن است که روز تولد آن حضرت يازدهمذوالقعده بود.
کنيه آن حضرت ابوالحسن و چون حضرتامير(ع) نيز مکني به ابوالحسن بود حضرت رضا(ع) راابوالحسن ثاني گفتهاند. مشهورترين لقب ايشان «رضا» بودکه بنابر روايتي در «عيون اخبارالرضا» علت ملقب بودن آنحضرت به «رضا» اين بوده است که «رضي به المخالفونمن اعدائه کمارضي به الموافقون من اوليائه و...» يعني همدشمنان مخالف و هم دوستان موافق به (ولايت عهد او) رضايت دادند و چنين چيزي براي هيچيک از پدران اودست نداده بود. اما به روايت «طبري» مامون آن حضرترا «الرضي من آل محمد» ناميد و «صدوق» هم بنابرروايتي ديگر در عيون اخبار چنين گفته است.
بايد متذکرشد که داعيان و مبلغان بنيعباس در اواخر عهد بنياميه مردم را دعوت ميکردند که به «رضا از آل محمد» بيعتکنند، يعني بيآنکه از کسي نام ببرند، ميگفتند: «چونخلافت بنياميه درست نيست، بايد به کسي ازخاندانمحمد(ص) که مورد رضايت همه باشدبيعت کنند.» چونمامون خود از بنيعباس بود وحضرت عليبن موسي(ع) رابه ولايتعهدي برگزيد، همه از مخالف و موافق به او راضيشدند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرتصادق آمد و به آن لقب موسوم و مشهور شد. مادر آنحضرت، کنيزي به اغلب احتمال از مردم شمال آفريقا يا مغرب مراکش بود.
پس از آنکه محمد امين در بغداد کشته شد و خلافت درخراسان بر مامون مسلم گرديد، مامون تصميم گرفت تاخلافت را پس از خود به کسي که غير از خاندان بنيعباسباشد، بسپارد و پس از تحقيق و بررسي در احوال علويانکسي را شايستهتر و برازندهتر از عليبن موسيبنجعفر(ع) نديد و از اين رو کسي را فرستاد و او را از مدينه بهخراسان فراخواند.
درباره علت اين تصميم مطالبي گفتهشده است و به احتمال قوي دلايل فضل و مامون درانتصاب حضرت رضا (ع) به ولايتعهدي دلايل سياسي بوده،زيرا پس از قتل امين اوضاع عراق وشام سخت آشفته بود ودر ميان بنيعباس فرد برجستهاي که مورد قبول و رضايتهمگان باشد وجود نداشت و مامون با همه خصوصياتشدر عراق ناشناخته بود.
در يمن و کوفه وبصره و بغداد وايران عامه مردم از زمان منصور به بعد آن انتظاري را که ازخلافت بنيعباس داشتند درنيافتند، زيرا مردم تشنه عدلو داد و اسلام واقعي بودند.
از اين رو چشمها و دلها نگران ومنتظر خاندان علي(ع) بود و اميدها و آرزوهاي خود را بهافراد برجسته و متقي اين خاندان بسته بودند.
فضل ومامون با شم سياسي خود از مشاهده اوضاع نابسامانشهرهاي مهم و شورش مردم در کوفه و يمن به اين نکتهپي برده بودند و ميخواستند با انتخاب فرد برجسته وممتازي از خاندان علي به ولايتعهدي رضايت مردم را بهخود جلب کنند و پايههاي خلافت مأمون را مستحکمسازند.
به همين جهت مامون در سال 200ق خويشاوندنزديک فضل بن سهل را به مدينه فرستاد تا آن حضرت و عمويش را به خراسان ببرد. در روايات شيعه آمده کهمامون به حضرت رضا نوشت تا از راه بصره و اهواز و فارسبه خراسان برود نه از راه کوفه و قم و دليل اين امر را کثرت شيعيان در کوفه و قم ذکر کردهاند، زيرا مامون ميترسيدکه شيعيان کوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند.
اين مؤيد آن است که عامل فراخوان حضرت رضا به خراسانعاملي سياسي بود و مامون ميترسيد که کثرت شيعيان درکوفه يا قم سبب شود که آن حضرت را به خلافتبردارند ورشته کار بکلي از دست او خارج گردد. مشهور است که بههنگام ورود حضرت رضا (ع) به نيشابور طالبان علم ومحدثان دور محفه آن حضرت که بر استري نهاده بود جمعشدند و از ايشان خواستند که حديثي بر آنها املا فرمايد.
حضرت حديثي به طور مسلسل از آباي طاهرين خود ازرسول خدا(ص) و جبرئيل از قول خداوند روايت کرد که:«کلمه لااله الاالله حصني و من دخل حصني امن من عذابيکلمه لااله الاالله حصار و باروي مستحکم من است و هر کهبه درون حصار من رفت، از عذاب من در امان است.» اينحديث به جهت پيوسته (مسلسل) بودنش از ائمه اطهار(ع)تا پيامبر اکرم(ص) به «سلسله الذهب» (زنجير طلايي)معروف است.
باري حضرت از نيشابور به طوس و از طوس به سرخس و ازسرخس به مرو که اقامتگاه مامون بود رفت. به روايتعيون اخبار مامون نخست به آن حضرت پيشنهاد کرد کهخود خلافت را قبول کند و چون آن حضرت امتناع فرمود ودر اين باب مخاطبات زياد ميان ايشان رد و بدل گرديد،سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع، ناچار ولايتعهدي راپذيرفت به اين شرط که از امر و نهي و حکم و قضا دورباشد و چيزي را تغيير ندهد.
علت مقاومت امام اين بود کهاوضاع را پيشبيني ميکرد و بر او مسلم بود عشيره عباسيو رجال دولت که عادت به لااباليگري و درازدستي عهدهارون کردهاند، زير بار حق نخواهند رفت و او قادر بهانجام قوانين الهي نخواهد بود.
مامون پس از آنکه آنحضرت ولايتعهدي را پذيرفت، امر کرد تا لباس سياه کهشعار عباسيان بود ترک شود و درباريان و فرماندهان وسپاهيان و بنيهاشم همه لباس سبز که شعار علويان بودبپوشند خود نيز جامه سبز پوشيد و نام امام را زينت بخشدرهم و دينار نمود و مقرر داشت که در همه بلاد اسلام برمنابر خطبه به نام امام خوانده شودو اين به روايت طبريروز سهشنبه دوم رمضان سال 201 بود.
عيسيبن اربلي عهدي را که مامون ظاهراً درباره ولايتعهدي امام رضا(ع) نوشته بودو ملاحظاتي را کهحضرت در ميان سطور آن عهدنامه و در پشت آن مرقوم فرموده، در کتاب خرد «کشف الغمه» آورده است.
از مطالعهآن نتيجه ميشود که آنچه در بعضي کتب ادعا شده استکه مامون شيعي بوده است و در مطالب گذشته نيز به آناشاره شد صحت ندارد.
زيرا مامون در اين عهدنامه از مقامخلافت به گونهاي تعبير ميکند که با عقايد اهل سنتمطابق است، مامون در اين عهدنامه به سخن عمر استنادميجويد و همچنين خلافت خود را مستند و شرعي وقانوني ميداند.
همچنين در اين عهدنامه مامون علت انتخاب آن حضرترا به ولايتعهدي علم و فضل و ورع و تقواي او ميداند نهبه آنچه شيعيان معتقدند که او خليفه و امام بحق و برگزيده از جانب خدا و منصوص از سوي پدر و اجداد خويش است. همچنين در اين عهدنامه به صراحت آمده که ملقب شدنآن حضرت به «رضا» از جانب مامون بوده است. حضرترضا(ع) به موجب آنچه مولف کشف الغمه آورده، در پشتاين عهدنامه قبول خود را اعلام فرموده؛ اما بقاي خود راپس از مامون و وصول خود را به مقام خلافت با ترديد و شک تلقي کرده است. البته آن حضرت هم به نور امامت وهم با روشنبيني خاصي که از اوضاع و احوال سياسي زمانخود داشت ميدانست که اين کار به آخر نخواهد رسيد وبني عباس و مخالفان خاندان علي(ع) بهر طريقي که باشدبا آن مخالفت خواهند کرد.
شيخ صدوق نقل ميکند که ولايت عهدي حضرت رضا بهاشاره و توصيه فضل بن سهل بود و چون اين خبر به بغدادرسيد، خاندان بنيعباس را خوش نيامد و مامون را خلعکردند و با ابراهيم بن المهدي که موسيقيدان عودنواز بودبيعت کردند و چون مامون اين خبر را شنيد، دريافت کهفضل بن سهل راي ناصوابي در پيش او گذاشته است.
پس،از مرو بيرون آمد وراهي بغداد شد و چون به سرخسرسيد، فضل ناگهان در حمام کشته شد و قاتل او دائيمامون بود. بعد حضرت را در حال بيماري که به او رويداده بود مسموم ساخت و آن حضرت بر اثر آن سم وفاتيافت و در سناباد طوس در کنار قبر هارون مدفون گرديد.اين واقعه در صفر سال 203 ق اتفاق افتاد.
اينکه فضل بن سهلاز آغاز دشمن حضرت رضا(ع) باشد، محل ترديد است وظاهراً او در ولايت عهدي حضرت موثر بوده؛ اما گويا پساز انتخاب آن حضرت به ولايت عهدي وقايعي روي داد کهمنجر به مخالفت فضل با حضرت رضا(ع) شد روايتي درعيوناخبار هست که به موجب آن فضل بن سهل با هشام بن ابراهيم نزد حضرت رضا رفتند و خواستند براي قتلمامون و رساندن آن حضرت به خلافت با او تعهد بندند.حضرت برايشان خشم گرفت و هر دو را از نزد خود راند.
آن دو ترسيدند و نزد مامون رفتند و گفتند ما ميخواستيم «رضا» را بيازمائيم. پس از آن، حضرت نزد مامون رفت و قصه را بازگفت و ماموندريافت که حق با امام(ع) است. شايد اين معني يکي ازاسباب مخالفت فضل با امام باشد و شايد عوامل ديگريهم باشد که بر ما مجهول است.
به هر حال بنا به گفته طبري(حوادث سال 203) حضرت رضا(ع) به مامون گفت کهفضل اخبار بغداد و نارضائي مردم را از خودش و برادرشحسن بن سهل و حتي از ولايت عهدي خود آن حضرتنهان ميدارد و مردم در بغداد با ابراهيم بن المهدي بيعتکردهاند.
چون مامون در اين باره تحقيق کرد و صدقگفتههاي آن حضرت بر او روشن شد عازم بغداد گرديد وچنانکه در تواريخ مذکور است در سر راه، فضل درسرخس در حمام کشته شد و حضرت رضا در طوس وفاتيافت.
مجلسي در بحارالانوار ميگويد: «اشهر در ميان شيعيان آناست که آن حضرت به سم مامون شهيد شد».
شخصيت ملکوتي و مقام شامخ علمي و زهد و اخلاقحضرت رضا(ع) و اعتقاد شيعيان به او سبب شد که نه تنهادر مدينه بلکه در سراسر دنياي اسلام به عنوان بزرگترين ومحبوبترين فرد خاندان رسول اکرم(ص) مورد قبول عامهباشد و مسلمانان او را بزرگترين پيشواي دين بشناسند ونامش را با صلوات و تقدس ببرند.
بيست و چند سال بيشنداشت که در مسجد پيامبر به فتوا مينشست. علمشبيکران و رفتارش پيامبر گونه و حلم و رأفت و احسانششامل خاص و عام ميگرديد. کسي را با عمل و سخن خودنميآزرد، تا حرف مخاطب تمام نميشد، سخنش را قطعنميکرد. هيچ حاجتمندي را مأيوس باز نميگرداند.
درحضور مهمان به پشتي تکيه نميداد و پاي خود را درازنميکرد. هرگز به غلامان و خدمه دشنام نداد و با آنانمينشست و غذا ميخورد. شبها کم ميخوابيد و قرآنبسيار ميخواند. شبهاي تاريک در مدينه ميگشت ومستمندان را کمک ميکرد. در تابستان بر حصير و درزمستان بر پلاس زندگي ميکرد. نظافت را در هر حالرعايت ميفرمود و عطر وبخور بسيار به کار ميبرد. عادتاًجامه ارزان و خشن ميپوشيد. ولي در مجالس و برايملاقاتها و پذيراييها لباس فاخر دربر ميکرد. غذا را اندکميخورد و سفرهاش رنگين نبود. در هر فرصت مقتضيمردم مسلمان را به وظايف خود آگاه ميکرد. براي خنثيکردن توطئههاي مامون و اطرافيان او مراقبتي هوشيارانهداشت.
يکي از توطئههايي که امام آن را به شکستکشانيد، موضوع نماز عيد فطر رمضان سال 202 ق بود کهمامون براي تظاهر به مردم واينکه امام کاملاً در اختيار وآلت دست و طرفدار خلافت اوست، از وي خواست که نمازعيد را ايشان با مردم بگزارند و امام امتناع فرمود و بر اثراصرار مامون فرمود: «به همانگونه که پيغمبر اسلام نمازعيد را برگزار ميکرد اجرا خواهم کرد» و مامون ناچار اينشرط را پذيرفت و فرماندهان سپاه و قضات و علما و دانشمندان به دستور مامون به در منزل امام رفته و منتظرخروج ايشان براي حرکت به محل نماز ايستادند. همين که آفتاب سر زد، امام که خود را شستشو داده و غسل کرده ومعطر ساخته بود، جامهاي ساده ولي پاکيزه پوشيد وعمامهاي سفيد بر سر نهاد. امام از کارکنان منزل خويش نيزخواسته بود که همه همين گونه به راه افتند.
همه در حالي هامام را حلقهوار در بر گرفته بودند، تکبيرگويان از منزلخارج شدند. امام سر به آسمان برداشت و با صدايي چناننافذ چهار تکبير گفت که گوئي هوا و زمين و همه موجوداتتکبير او را پاسخ گفتند.
چون فرماندهان و درباريان کهخود را آراسته و آماده منتظر امام ايستاده بودند با چنينصحنهاي مواجه شدند، بلافاصله از مرکبها به زير آمدند وکفشها و چکمهها از پاي بدر آوردند. امام به سوي مصليحرکت آغاز کرد ولي هر ده قدمي که به پيش ميرفت،ميايستاد و چهار تکبير ميگفت.
تمام کوچهها و خيابانهايشهر مرو از جمعيت مملو گرديد، همه با اشتياق گرد آمدندو ناظر حرکت پيامبرگونه امام بودند.
گزارش اينصحنههاي مهيج به گوش مامون ميرسيد تا آنجا که بر اثرالقاي اطرافيان تاب ادامه برنامه را نياورده، دستور داد کهامام از ميان راه برگردد و امام نيز چنين کرد و مردم آشفتهخاطر و خشمناک پراکنده شدند و صفوف نماز ديگر به نظمنپيوست و توطئه مامون با شکست مواجه گرديد.
به نقل از: «دايره المعارف تشيع»
انتهای پیام