(
امتیاز از
)

بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين
بعثت حضرت خاتمالانبيا محمد مصطفي(ص)، بيترديد، عظيمترين، تأثيرگذارترين و پر رمز و رازترين پديدة هستي است؛ چرا که خداوند متعال پس از گذشت بيش از ششصد سال از بعثت آخرين پيامبر و طي دوران طولاني فترت، کاملترين، جامعترين و متعاليترين دين را به دست کاملترين، جامعترين و متعاليترين موجود جهان آفرينش به انسانها ارزاني داشت و درهاي خزائن حکمت و معرفت خود را بر آدميان گشود.
با بعثت حضرت ختمي مرتبت(ص) چنان انقلابي در ارض و سماء و ملک و ملکوت رخ داد که پيش از آن هرگز سابقه نداشت. بيشک درک و فهم چنين رويداد عظيمي تنها در توان کساني است که خود مستقيماً از چشمة حکمت و معرفت پيامبر خاتم(ص) سيراب شده؛ و بعثت را با همه وجود حس کرده و حتي صداي شيطان را به هنگام نزول وحي بر پيامبر(ص) شنيده است؛ کسي به تعبير پيامبر اعظم(ص) همة آنچه را که رسول خدا ديده است، به چشم خود ديده و همة آنچه را که آن حضرت شنيده، به گوش خود شنيده و تنها تفاوت او با پيامبر اين بوده که به مقام نبوت نرسيده است.1
آري، او کسي نيست جز خانهزاد وحي، برادر و وصي رسول خدا، حضرت اميرمؤمنان(ع).
با توجه به آنچه گفته شد، در اين مقاله نگاهي سريع و گذرا خواهيم داشت بر آن دسته از خطبهها و کلمات امير بيان، علي(ع) که در آنها از بعثت و نبوت حضرت ختمي مرتبت(ص) سخن به ميان آمده است.
امير مؤمنان علي(ع) در نخستين خطبة نهجالبلاغه، دربارة بعثت پيامبران الهي و از جملة پيامبر خاتم(ص) ميفرمايد:
و خداوند پاک از ميان فرزندان آدم پيغمبراني برگزيد و از ايشان به زبان وحي پيمان گرفت، در زماني که بيشتر آفريدگان پيمان خدا را وارونه و به حق او نادان بودند و براي وي مانندها گرفته بودند. شياطين راه آنها را از خداشناسي زده بودند و به گمراهي کشيدند، پس پيامبران خود را برانگيخت، و يکي پس از ديگري فرستاد تا عهد خداشناسي را که در فطرت آدمي بود باز طلبکنند، و نعمت از ياد رفته را باز به ياد آورند، و با مدد حجت و برهان آنان را به راه آورند، و گنجينههاي دانش پنهاني را برون آرند و راز هستي را در ديدگانشان بنمايند. چه از آسماني که فراز سر ايشان است، و چه گهوارهاي که در زير پايشان گسترده، و چه از انواع معيشتها که زندهشان ميدارد، و اجلهايي که نابودشان ميکند، و بيماريهايي که ماية فرسودگي آنان ميگردد، و بلاهاي هولناک زمانه که پياپي برايشان وارد ميشود، و هيچگاه خداي پاک از آفريدگان خود، پيغمبر يا کتاب يا برهان قطعي يا روشي استوار را مضايقه نفرموده، پيامبراني که با وجود شمار کم و داشتن دشمنان بسيار از رسالت وحي بازنماندند. گاه از ايشان پيامبراني بودند که اسم پيغمبر بعد از خويش را ميدانستند و يا پيغمبران پيشين آنها را ميشناختهاند. بدينگونه قرنها سپري و روزگار طي شد و پدران رفتند و دنيا را به فرزندان خود وانهادند، تا اينکه خداي پاک محمد(ص) را براي وفاي به وعدة خويش و اکمال نبوت مبعوث فرمود، در حالي که از پيغمبران پيشين پيمان گرفته بود، و نشانههايش آشکار، و ميلادش فرخنده بود.
در آن زمان ساکنان زمين هر يک جزء مذهبي متفرق، و با خواستهايي پراکنده بودند، و به راههاي گوناگون ميرفتند: گروهي خدا را همتاي خلق دانسته، و گروهي در نام او تصرف روا ميداشتند يا به غير او ميپيوستند. پس پروردگار آنان را به وسيلة آن پيامبر از گمراهي به راه راست راهبر شد، و ايشان را از جهالت رهانيد.
سپس خداوند پاک ديدار خود را براي محمد(ص) برگزيد و او را در جوار خويش شايسته ديد و تمايلش را به سوي خود رهنمون شد، و از بلاهايش رهانيد. و روحش را کريمانه به سوي خويش خواند ـ درود بر وي و خاندان وي باد ـ او نيز چون پيامبران امتهاي ديرين براي شما ميراثي گذاشت؛ زيرا که ايشان امت خود را وانگذاردند مگر به رهنمون راهي روشن و نشانهاي معين. محمد(ص) نيز کتابي را که از سوي پروردگارتان بر او فرود آمده بود، در ميان شما نهاد؛ کتابي که احکام حلال و حرامش در آن بيان و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخِ آن روشن شده بود. معلوم داشته که چه کارهايي مباح است و کداميک واجب يا حرام. خاص و عام چيست و در آن اندرزها و مثالهاست. مطلق و مقيد و محکم و متشابه آن را آشکار ساخته.
هر مجملي را تفسير کرده و گره هر مشکلي را گشوده است. و نيز چيزهايي است که براي دانستنش پيمان گرفته شده و چيزهايي است که به نادانستنش رخصت داده شده. احکامي است که در کتاب خدا به وجوب آن فرمان داده شده و در سنت، آن حکم نسخ گشته و نيز احکامي است که در سنت به وجوب آن تأکيد شده ولي در کتاب به ترک آن اجازه داده شده و نيز اعمالي است که زمانش فرا رسد واجب و چون زمانش منقضي گردد وجوبش از ميان رود. و در مورد اموري که ارتکاب آن گناه، خُرد است و مستوجب آمرزش اوست و اموري که اندک آن هم پذيرفته ميشود و هر کس اختيار دارد که بيش از آن را نيز به جاي آورد.2
آن حضرت در قسمتي از خطبه 33 نهجالبلاغه، بعثت پيامبر اکرم(ص) را چنين توصيف ميکند:
خداوند پاک، محمد(ص) را به پيامبري فرستاد در حالي که ميان عرب کسي نبود که کتابي خوانده، يا دعوي پيامبري کرده باشد. پس محمد(ص) آنان را رهبري نمود، به جايي که بايد نشانيد، و به عرصة رستگاريشان رسانيد. تا احوالشان چونان نيزههايشان استقامت پذيرفت و جاي پاي استوار کردند، و سنگهايي که بر آن ايستاده بودند از لرزش بازماند. به خدا سوگند، که من از افراد سپاه او بودم که به دشمن هجوم برديم تا فرار کردند من نه ناتواني نمودم و نه بيم به دل راه دادم. اکنون در اين راه هم که ميروم همانند راهي است که با فرستادة خدا(ص) رفته بودم، امروز هم باطل را برميدرم تا چهرة حق از کنار آن آشکار شود.
مرا با قريش چه کار؟ به خدا سوگند آن زمانها که کافر بودند با ايشان جنگيدم، اکنون هم به خاطر انحرافشان با ايشان پيکار ميکنم، و همانگونه که در زمان فرستادة خدا(ص) روياروي آنان بودم امروز نيز مقابل ايشانم. به خدا قسم قريش کينهاي از ما ندارد جز آنکه خدا ما را بر آنان برگزيد، و آنان را در زمرة خود در آوريم، پس چنان بودند که شاعر گفته:
«به جان خودم سوگند که بامدادان پيوسته شير خالص نوشيدي، و سرشير و خرماي بيهسته خوردي. ما اين مقام عالي را به تو داديم و تو مقامي نداشتي، ما بوديم که پيرامون تو اسبان کوتاه مو و نيزهها فراهم ساختيم».3
در خطبه 93 نيز در وصف سلسلة پيامبران الهي ميفرمايد:
آنان را در بهترين وديعتگاه به امانت نهاد و در شريفترين قرارگاه جاي داد. آنان را از اصلاب کريم به رحمهايي پاکيزه منتقل گردانيد. هرگاه يکي از آنان از جهان رخت برميبست ديگري براي اقامة دين خدا جاي او را ميگرفت. تا کرامت نبوت از سوي خداوند پاک نصيب محمد(ص) گرديد. او را از برترين معادن و عزيزترين سرزمينها بيرون آورد؛ از درختي که پيامبرانش را از آن برآورده، و امينان وحي خود را از آن گلچين کرده بود. عترتش بهترين عترتهاست، و دودمانش نيکوترين دودمانها، و شجرهاش بهترين شجرههاست، در حرم روييده و در بستان مجد و شرف باليده است، شاخههايش بلند و ميوهاش دور از دسترس، اوست پيشواي پرهيزگاران و ديدة بيناي راه يافتگان، اوست چراغ پرفروغ و شهاب درخشان و آتشزنة فروزان. سيرتش ميانهروي، آيينش رشددهنده، کلامش جداکنندة حق از باطل، و داوريش قرين عدالت است.
او را در فاصلهاي از پيامبران و در دوران خطا و لغزش امتها، و در ناداني و بيخبري گرفتار فرستاد.
خداوند بر شما رحمت آورد، بر نشانههاي آشکار عمل کنيد راه واضح و روشن است و شما را به بهشت ميخوانند. اکنون در سرايي هستيد که در آن براي کسب رضاي خداوندي آسودگي و فرصت داريد، پروندهها گشوده است، و قلمها جاري است، و بدنها سالم، و زبانها گوياست، توبه پذيرفته، و اعمال مقبول ميگردد.4
امير مؤمنان(ع) در خطبة 94 به توصيف وضعيت مردمان تا پيش از برانگيخته شدن حضرت ختمي مرتبت(ص) پرداخته، ميفرمايد:
به رسالتش فرستاد. در حالي که مردم گمراهاني حيرتزده، و در فتنه فرو افتاده بودند. هوا و هوس آنان را بر خود غوطهور، و کبر و نخوت از طريق صوابشان منحرف ساخته، جاهليت تاريک آنان را سبکسر و در کارها متزلزل و حيران نموده بود، رسولالله(ص) نصيحت و نيکخواهي را به حد اعلي رسانيد و به راهشان آورد و به حکمت و اندرز نيکو آنها را به راه خدا فراخواند.5
آن حضرت در خطبه 95 نيز پيامبر گرامي اسلام را چنين توصيف ميکند:
قرارگاه او بهترين قرارگاهها، و خاستگاه او شريفترين خاستگاههاست، در معادن کرامت، و مهدهاي پاکي و پاکدامني دلهاي نيکوکاران بدو گراييد، و توجه چشمها به سوي او گرديد. خداوند با بعثت او کينهها را مدفون ساخت، و آتش خصومتها را خاموش نمود. ميان ياران را (به خاطر ايمان) بدو الفت داد، و ميان خويشاوندان (به خاطر کفر) جدايي افکند. ذليلان را عزيز کرد و عزيزان را ذليل، و حقايق را گاه به سخن آشکار نمود و گاه به خاموشي.6
امام علي(ع) در خطبه 108 دنياگريزي پيامبر اکرم(ص) را توصيف کرده، ميفرمايد:
دنيا را ناچيز و خرد شمرد، و بيمقدارش دانست و خوارش کرد، و دانست که خداي تعالي دنيا را از او دور گردانيد، چون حقير بود به ديگري ارزانيش داشت. پس به جان و دل از دنيا اعراض نمود، و خاطرة آن را در وجود خود کشت، و دوست داشت زينتش در برابر چشمش نيايد تا مبادا از آن جامة فاخري گزيند و يا به ماندن در آن اميد بندد. پيام پروردگارش را به مردم رسانيد تا آنان را بهانهاي نباشد، و امت خود را از روي نيکخواهي هشدار، و با بشارت بهشت مژده داد و دعوت فرمود، و با تهديد از آتش ترساند.
ما شجرة نبوتيم، و جايگاه فرود آمدن رسالت، و محل آمد و شد ملائکه، و معادن علم، و چشمههاي حکمت. يار و عاشق ما منتظر رحمت خداوندي باشد، و دشمن و کينهتوز ما در انتظار قهر خداوند.7
امير بيان، اميرمؤمنان(ع) در خطبه 234 نهجالبلاغه که به خطبة «قاصعه (خوارکننده)» معروف شده است، در بياني زيبا به فلسفة رنج و ابتلاهايي که انبياي الهي(ع)، از جمله پيامبر خاتم(ص) در تبليغ رسالت و نبوت خود، بدانها گرفتار شدند، اشاره کرده و توضيح ميدهند که چرا خداوند پيامبران الهي را از قوت و قدرت ظاهري و سلطنت دنيايي برخوردار نساخته است:
اگر خداي پاک ميخواست که هنگام برانگيختن انبيا درب گنجهاي طلا، و معادن زر ناب، و باغهاي بهشتگونه را برايشان بگشايد، و پرندگان و وحوش زمين را به فرمان ايشان درآورد انجام ميداد، ولي اگر آنگونه ميکرد آزمايشها را موردي نبود و پاداش روز کيفر باطل ميشد و اخبار آسمان تباه ميگرديد و ثواب مبتلايان به سختي بر پذيرندگان دعوت انبيا تعلق نميگرفت، و گروندگان در خور ثواب نيکوکاران نميشدند و براي اسماء و لغات مفهومي نميماند.8
ولي خداي پاک پيغمبران خود را در تصميمهايشان نيرو داد، و به ظاهر در ديدة ديگران ناتوان نمود، با قناعتي که دلها و ديدگان را از بينيازي پر ميکرد و با گذشتي که چشمها و گوشها را مملو ميساخت. اگر پيامبران را نيرويي بود که کس را ياراي ستيز با آنان نبود و يا عزت و جاهي که مورد ستم واقع نميشدند يا سلطنتي که مردم به سويشان گردن ميکشيدند، و از هر سو بار سفر بسته آهنگ ايشان مينمودند تا هيبت و شکوهشان را بنگرند، در اين حال مردم اندرزهايشان را آسانتر ميپذيرفتند و در برابر آنان کمتر سرکشي ميکردند، آنگاه از وحشتي که از عظمت ظاهر انبيا بر آنها چيره ميشد يا به واسطة رغبتي که آنها را متمايل ميساخت ايمان ميآوردند؛ يعني نيتهايشان خالص نبود و اعمال نيکشان ميان مؤمن حقيقي و ظاهري يکسان بود. اما خدا ميخواهد که پيروي از فرستادگان وي و تصديقکتابهايش و فروتني در پيشگاهش و تسليم در برابر فرمانش و گردن نهادن به طاعتش اموري باشد خاص او و از هرگونه شايبهاي پاک باشد، که هر چه آزمايش و امتحان بزرگتر، پاداش و ثواب آن بيشتر است.9
سرانجام در خطبة 226 شاهد شکوائية امام علي(ع) در فراق پيامبر اکرم(ص) هستيم؛ کلماتي که در هنگام غسل دادن و کفن کردن رسول خدا بيان شده است:
اي فرستاده خدا! پدر و مادرم به فدايت، با مرگ تو رشتهاي گسسته شد که با مرگ ديگران پاره نشود و آن رشته نبوت و اخبار غيبي و آسماني است.
حادثة خاصي بود مصيبت تو به گونهاي که آنان که به مصيبت مرگ تو دچار شوند ديگر سوگها را از ياد بردند، و همگان يکسان در مصيبت مرگ تو عزادار شدند، اگر ما را به شکيبايي فرمان نداده، و از زاري منع نکرده بودي، چنان ميگريستيم تا سرشکمان را به پايان رسانيم، درد جدايي تو در رفتن درنگ ميکند، و رنج و اندوه تو چون يار سوگند خوردهاي همره ماست، در سوگ تو هر چه بيتابي کنيم باز هم اندک است؛ ولي مرگ چيزي است که کس را ياراي راندن و توان دفع آن نيست، پدر و مادرم فداي تو باد؛ ما را نزد پروردگارت ياد کن و به ما بينديش.10
پي نوشت :
1. امام علي(ع) در خطبه 234 نهجالبلاغه (خطبه قاصعه) ميفرمايد: «روزگاري جز خانهاي که فرستادة خدا(ص) و خديجه در آن ميزيستند اسلام به خانة ديگر وارد نشده بود و من سومي آنان بودم. روشنايي وحي و رسالت را به چشم خود ميديدم و بوي نبوت را استشمام ميکردم. هنگامي که وحي بر ايشان نازل ميشد صداي ناله شيطان را شنيدم، پرسيدم: اي پيامبر خدا، اين صداي ناله چيست؟ فرمود: اين شيطان است از اينکه او را بپرستند نوميد شده است. تو هم ميشنوي هر چه من ميشنوم و ميبيني آنچه من ميبينم، جز آنکه تو پيامبر نيستي، ولي تو وزير مني، و به راه خير ميروي. (نهجالبلاغه، ترجمه محمدمهدي فولادوند، ص316)
2. نهجالبلاغه، ترجمه محمد مهدي فولادوند، ص22ـ24.
3. همان، ص56ـ57.
4. همان، ص118.
5. همان، ص119.
6. همان.
7. همان، ص140.
8. ايمان مردم براساس طمع پاداش آخرت بود و در غير اين صورت جايي براي اعمال نيکو نميماند.
9. همان، ص308ـ309.
10. همان، ص288.
منبع: ماه نامه موعود
انتهای پیام